35

ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

امکانات وب

چند وقتی هست هیچی ننوشتم...یه درگیری بزرگ وجود داره...این که میای سمتم , شبیه محمدی که میمردم براش , تا جواب سوالت و میگیری , میشی محمد بد ... میشی همین که الان هستی...

میشی همین که برای خنده هات میمیرن و تو خبر داری...

امشب میخوام یکم بریزم بیرون دلمو...خستم از این سکوت خفه کننده ای که دارم...

توی باغ بودم , شب بود , ساعت دو.و.نیم نصفه شب...با سارا داشتیم اب بازی میکردیم...زنگ زدی...شاخ دراوردم...تا جوابت و گرفتی , تا حرفت و زدی , شدی همین محمد...اون شب همه خونه ما بودن , فریده , فرشته , دایی ها...شب حال من بد شده بود , از خواب پریده بودم , گریه کرده بودم , داد زده بودم , نفسم بالا نمی اومده و بعدش خوابیدا بودم...این شده زندگیم , همین خوابای بد...مثه دیشب , که پاشدم , گفتم بهت خواب بد دیدم , گفتم بغلم کن , یه ای جان گفتی و من خوابیدم...

اروم خوابیدم...

فک میکردم تو بازوهای تو هستم.

فک میکردم نفست میخوره توی صورتم , نبضت و حس میکردم...

محمد , نفس من , جان من... من برای تو فیلم از لحاف دوختنم گذاشته بودم تپی اینستا , محمد از ی میلیارد کاربر اینستا , فقط ۱۱۵ تاش فالور منن و.همه دوستامن , از این ۱۱۵ تا ۲۱ نفر این فیلم و دیده بودن , چرا انقد حساسی؟

محمد حالم بهم میخوره از دخترایی که میان باهات حرف میزنن و.میگن رو.من حساس باش , اخه بی پدر مادر , یه لحظه میتونی این ازادی که داری رو رها کنی و ادم باشی؟اخه اول تو ادم باش , نمیخواد کسی و درگیر خودت کنی   نمیخواد کسی روت حساس باشه , دلم.میخواد بدونم اینایی که گره روسریشون و.یکم سفت کنن خفه میشن چجوری میتونن ادمایی باشن که بشه روشون حساس بود؟

چرا باید توی ی رابطه کسایی وجود داشته باشن که همش نظر بدن , از اول از همشون بدم میاد , از همشون , از اون محیا بگیر تا همین خانم حکیم که عین دوتاشونم بهم میگفتن وای فرزانه جون من دوست دارم...ع.ن خانم.اه 

هر طرف و.نگاه میکنم همش ی نفر بوده در مورد من بگه این دختره بده ب درد نمیخوره , این دختره تهش پات نمیمونه ها , تو از این بالاتری ... بدم.می اومد از این که ی نفر این حرف ها رو به تو بزنه و تو توی بغل من بگی تا نازت و بکشم...حالم بهم میخورد از همشون.

تو خوب میدونی چرا رفتم سرکار , یادته ؟میخواستم حس مفید بودن بکنم...میدونی چرا ؟ چون از هر طرف نگاه میکردم یکی بود تو گوشت بگه من بدم.اره محمد چون واقعا هم بد بودم...ولی وقتی با خودت بودم خوب بودم...ی روزایی خیلی خوب بودم...

این روزا دارم ضربه های بدی میخورم.

هر روز سنگین تر.

لعنت به اولی و اخریشون.

لعنت به همشون که با این که میدونستی بدم.میاد از من بری با ی زن حرف بزنی همیشه دلیل خودت و داشتی و انجام دادی...

حالم از همشون بهم میخوره...

پنج شنبه همه چی رو برای همیشه فراموش میکنم.

میرم صالح.

میرم زار بزنم خالی شم.

میرم.تموم کنم همه چی رو.

 

تنهایی من...
ما را در سایت تنهایی من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6ddn956 بازدید : 59 تاريخ : جمعه 20 مرداد 1396 ساعت: 14:06