۳۳

ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

امکانات وب

نوشتن از روزهای سیاه و دردناک را باید یک بار انجام دهم , روزهایی را که در میان تمام خاطرات زیبایمان من رقم زدم و باعث شدم تلخی آن تمام زندگی پر از محبتمان را در بر گیرد...روزهایی که خنجر تیزناکی در دست گرفتم و با زهرخندهایم سمی اش کردم و هر چند بار یکبار در قلب کسی فرو کردم که بیشار از هر چیز و هر کسی در این دنیا دوستش می داشتم.
اشتباهات هر کس در مرتبه اول زندگی خودش را در بر میگرد , اما کارهایی که من کردم در مرتبه اول زندگی تو را از هم گسست.این تو بودی که اولین طعم زهر های مرا چشیدی و باز هم کنارم ماندی و گفتی برگرد.روزهای زیادی از اخرین برگرد تو میگذرد اما این روزها این من هستم که برای گفتن برگردت سخت دلتنگم.
همین روز بود که دروازه ی قلبت را به روی لشگر بیشمار من باز کردی و من راه پیدا کردم به سرسرای مردی خسته و شاد بودی از داشتن من...
این روزها در سرسرای قلبت قفل شده است و من بودم که این قفل سنگین را با کارهایم بر روی آن قلب زیبا گذاشته ام.آن زمان که منتظر بودم تا تعریف و تمجید دیگران را برای خودم بشنوم قفل ها را بر روی فلب تو میبستم...آن روزهایی که با تحقیر های پششت سر هم خودم بی مهابا تو را میشکستم و خورد شدنت را میدیدم...آن روزهای تلخی که برایت ساختم و بی وفاییم را به تو نشان دادم...تویی که در ساختن لخظات رویایی در قلب هر دختری شاهزاده ای به تمام معنا و رویایی بودی و من با کارهایم تو را نه تنها مایوس بلکه قلبت را شکستم...
امروز از هم فاصله داریم , نه فقط فاصله مکانی , فاصله ای بین من و تو افتاده که باعث تمامش بی وفایی های من است , حرمتی که شکستم از ارتباط با دیگرانی که در برابر تارموی سفید تو پشیزی ارزش نداشتند و با شکستن حریمی از سمت من این بی احترامی را قوی تر کردند.
قرار بود در برابر دیگران بایستم و بگویم به مرد من بد نگویید , اما دریغ که خیانت کردم و در سینه ات ایستادم و گفتم تو - تویی که همه وجود مرا از بدی مرهانیدی - بدترین عالم هستی و مرا اذیت میکنی , حرف بد زدند به تو و من ساکت ماندم , تو را بد خواندند و من ساکت ماندم که ننگ بر من ...
ننگ بر من...
ای کاش همین ها بود , ای کاش فقط همین بود که من در سینه ات ایستادم , ای کاش فقط همین بود که بدی هایم را برایت در چند سطر بگویم و بخوانی و بخواهمت... صد افسوس که نیرنگ شیطانی مثل من به این زودی ها پایان نمیپذیرد و هر روز بدتر شد...
روزی که در تلفن صدایم را بلند کردم که تو کاری نمیکنی , کاش میمیردم و در این روز نمیفهمیدم که چه کرده ام...
جانانم , این روزها که نیستی حفره ای است در زندگیم , در درونم...هر روز میجویمت , هر رپز به دنبالت میگردم , هر روز در پی خاطراتی هستم که برایم در زیباترین نقطه عالم ساخته ای ...می بوسمشان , در اغوش میگیرمشان و با انها زندگی میکنم...
فداکارترین عاشق عالم , زندگیت را برای منی گذاشتی که در سختی تنهایت گذاشتم و رفتم...حق من سیاهی مطلقیست که این روزها بیشتر از من گریبان تویی را گرفته که پاک ترینی بودی که در دنیایم شناختم...و تو لایق بهترین بودی , ای بهترین...
قرارهایم را که با تو گذشتم فکر میکردم خوشبخت ترین می شوم...همان روزهایی را میگویم که رهایت کرده بودم و گفته بودم برنگرد...همان روزهای تلخی که تلخی اش از هر زهری بدتر بود و من به بدترین نحو در سینه ات فرو کردمش...
این نامه نوشتن شبیه زمانی است که در همدان بودی و با گوشی سونی برایم نامه نوشتی ...همان زمان بود که فکر ازدواج در ذهنت امد , همان جمعه ی بعدش بود که خواستی ازم تا با هم ازدواج کنیم...همان روزهای خوب...روزهای ما...
دلتنگ آن روزها هستم ولی بد کرده ام به تو... به خودم...به آینده مان...
امشب اولین جمعه ماه رجب است... لیله الرغائب , شبی که در ۹۲ مرا ارزو کردی...امسال میدانم ارزویت نیستم , اما سخت دلتنگتم...برایت دعا میکنم , برای ارامشت...
امشب , زمانی که اسمان را دیدی میبوسمت , و بدان دلم با تویی است که عذابت دادم...

۱۰ فروردین ۱۳۹۶
از گناهکار
به پاکترین
از فرزانه
به محمد
دوستت دارم

تنهایی من...
ما را در سایت تنهایی من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6ddn956 بازدید : 66 تاريخ : جمعه 20 مرداد 1396 ساعت: 14:06